استاد شهید مزاری:- من هیچ وقت نه شیعه گفته ام، نه سنی، و نه هم بعد ازاین می گویم؛ چون به اعتقاد من، شیعه ـ سنی و این مسایل را مطرح کردن یک نوع بازی است
   
 
  زندگینامه مفاخر موسیقی هزاره ها

زندگي نامه مفاخر موسيقي هزارگي

 

* صفدر توكلي

 

صفدر توكلي

 

 همان گونه كه اشاره شد از اساتيد و مفاخر موسيقي هزارگي صفدر توكلي بود صفدر سالهاست که با صدای گرم و دل انگيزش با نواختن دمبوره , گوش های هموطنان ما را نوازش داده است . به همين سبب, صفدر در ميان مردم ما از محبوبيت خاصی برخوردار می باشد. شايد خانه ای نباشد که در آن تيپ باشد اما فته ( کست ) صفدر در آن يافت نشود. صفدر توكلي كه از ذوق سرشاري برخوردار است غالب دوبيتي هاي مشهور هزاره را خود شخصا سروده او كه سروده هايي با لهجه دري كابل نيز خوانده است بشدت در بين اقوام كابل محبوبيت داشت طوري كه همسر دومش از تاجيكان كابلي بود كه عاشق صفدر گشته بود و مراسم ازدواجشان به جنجالي مبدل گشته بود كه با وساطت دولت به انجام رسيد صفدر جهت اين مراسم يك كاست جداگانه ثبت و نشر نموده بود اما به راستي صفدر كيست؟

 

صفدر توکلی فرزند فضل احمد در سال 1320 هجری شمسی در والسوالی يکاولنگ ولايت باميان و در يک خانواده روشنفکر چشم به جهان گشود. در سنين نوجوانی به هنر موسيقی گرايش يافته و به آواز خوانی شروع کرده است. او هميشه آرزو داشت تا مانند ديگر هنر مندان نامدار کشور يکی از آواز خوانان راديو تلويزيون باشد. اين بود که آواز خوانی را با استفاده از دمبوره و اشتراک در مجالس خوشی و سرور آغاز نمود و بزودی در ميان مردم به شهرت رسيد.

 

صفدر برای دنبال کردن هدف والايش , باميان را ترک گفته و عازم کابل ميگردد و اگرچه ايشان در ماههای اول مهاجرت اش به کابل با مشکلاتهای زيادی روبرو گرديد اما با مشکلات مبارزه کرد . وی همزمان که نان آور فاميل اش از طريق دکان کوچک کست فروشی واقع در باغبان کوچه کابل بود , دمبوره و شاعری را نيز با انگيزه خاصی پيش می برد

 

بالاخره , پشتکار و خلاقيت هنری اش موجب شد که وی به آرزوهای نوجوانی اش که همان آواز خوانی در راديو و تلويزيون بود , دست يابد. وی بارها در راديو و تلويزيون افغانستان برنامه اجرا کرده است. وی مدال های افتخار زيادی گرفته است. يکی از مدال هايش مدال " صداقت " می باشد

 

وی تا کنون مسافرتهای هنری زيادی به کشورهای مغولستان , آذربايجان , ترکمنستان ، قرقيزستان , تاجکستان , ازبکستان , پاکستان و ايران داشته است که از اين مسافرتهايش ديپلومه های هنری زيادی را برای افغانستان به آرمغان آورده است.

 

از سال 1364 تا سال 1375 وی سرپرستی گروه هنری وزارت فرهنگ و کلتور را بعهده داشته است. او از جمله معدود خوانندگان افغاني است كه هيچ گاه تا زمان تصرف كابل به دست طالبان در طول سالهاي قبل از آن كه كشور گرفتار جنگ بود كابل را ترك نكرد و حاصل آن كشته شدن پسر و همسرش بود.

 

صفدر در زمان حكومت مجاهدين با سرايش و خواندن اشعار حماسي نقش مهمي در تثبيت موقعيت هزاره ها در غرب كابل داشت هر چند از صفدر اشعاري در  مدح سران جهاد از جمله عبدالعلي مزاري (در جريان كاستي كه در مدح مزاري و حزب وحدت داشت جوايز فراواني از مزاري كسب نمود) و دوستم (پارسال 1386 در جريان اولين دوره دنبوره نوازان كشور) موجود است اما اينها هرگز نميتوانند آن طور كه مخالفانش ميگويند ذره اي از خدمات اين شخص به موسيقي هزاره ها را كم نمايد

 

در دوران طالبان نيز با آهنگهايي كه بوي وحدت اقوام و نژادها را ميداد به كار خود ادامه داد

 

در ذيل يکی از ترانه های ملی ايشان را ميخوانيم :

 

اگر از باميان و قندهاريم

 

همگی پگ بيراريم

 

و يا از کابل و بلخ و تخاريم

 

همگی پگ بيراريم

 

اگر از لوگر و غزنی وغورات

 

و يا هلمند و هرات

 

گرشک و پکتيا وننگرهاريم

 

همگی پگ بيراريم

اگر از وردک و نيمروزارزگان

 

قلات و همکناران

 

اگر از کاپيسا و چاريکاريم

 

همگی پگ بيراريم

اگر از کندوز و بغلان ولغمان

 

فراه وپکتيکايم

 

هميشه در پناه کرديگاريم

 

همگی پگ بيراريم

اگر از بادغيس و فرياب جوزجان

 

بدخشان وسمنگان

 

چنان در يک خط و در يکقطاريم

 

همگی پکبراريم

 

 

 

 * سرور سرخوش

 

سرور سرخوش

 

سرور سرخوش مرد پيشگام در عرصه موسيقي مقاومت است كه همزمان با ورود شوروي به افغانستان راه و روش خود را تغيير داده و با سرودن و اجراي قطعات حاوي مظامين سياسي شور خاصي  به جامعه ملتهب آن زمان بخشيدسرور برادر كلان داوود سرخوش بوده و در ولسوالي دايكندي ولايت اروزگان بدنيا آمده بود و نهايت در سال ۱۳۶۲ بدست يك  روحاني متعصب هزاره به قتل رسيد.

 

اين واقعه همراه شد با قتل عام خانوادگي طوري كه از اطرافيان و نزديكان و مالي (حيوانات) كه در خانه شان بود هيچ يك زنده نماندند و تنها داوود سرخوش كه كوچك بود با پنهان شدن در تنور خانه جان به سلامت برد.

 

البته شايعاتي در خصوص مرگ دسته جمعي اينان بر سر زبانها افتاد كه صحت و سقم آن تا بحال معلوم نگرديده و آن اين گونه است.

 

روزي سرور سرخوش با دوستان مشغول دمبوره نوازي بوده كه دوستان يك طلبه مخالف را آورده و به جمع داخل مينمايند و سرور سرخوش در حالي كه اين فرد را بروي زانو نشانده بوده و دستانش به زمين تكيه داشته بر پشت اين شخص نشسته و مشغول دمبوره نواختن ميگردد در انتها دست خود را به ماتحت آخوند ماليده ميگويد

 

"چوكي مو خوب چوكي يه بده كي كونشي سوراخه"

 

پس از آن قضيه آخوند به ايران آمده و با دريافت اسلحه از ايران تحت تنظيمات حزب نصر به افغانستان مراجعت مي نمايد و در بدو ورود با دوستان و همراهان خود اين اقدام فجيع را انجام ميدهد.

 

(صحت و سقم اين قظيه براي نويسنده معلوم نمي باشد و اگر دوستان اطلاع دقيقتري دارند خواهشمند است در روشن شدن ماجرا همكاري نمايند)

 

به هر صورت آغاز گر موسیقی مقاومت در افغانستان اگر نگوئييم لا اقل در بين هزاره ها غلام سرور سرخوش برادر بزرگ داود سرخوش بود او درد اجتماعی، سیاسی و  تاریخی ملتش را  نخستین بار با زبان وبیان موسیقی بازتاب داد. متاسفانه این بزرگ سیاسی سرا فرصت دیر ماندن برای رشد موسیقی افغانستان را نداشت و  قربانی جهل و کوری حاکم بر مرز وبوم کشور گردید، جای بسیار تاسف است که سرور سرخوش شايد بدون کدام دلیلی، تنها به خاطر فریاد درد مردمش توسط کوران فرهنگ کش ملتش به شهادت می رسد و  قربانی بی شعوری ، نافهمی و کج اندیشی یک تعداد بی خردان پست که یاد از درد مردم را گناه کبیره شمرده وخنجر به روی فرهنگیان و ناجیان واقعی ملت می کشیدند. گرديد وجود احمقان، درد همیشۀ تاریخ هر ملت است. این احمقانی که با طرح قتل شهید سرور سرخوش خودرا اسوده احساس کردند. در واقع جامه ملایی را نجس کردند. این موضوع زخم ژرفی بر دلی موسیقی ما بوده این ژرف زخم التیام نخواهدیافت یعنی جای سرخوش شهید در موسیقی مقاومت باوجود حضور هنر مند برومند داود سرخوش همچنان خالی است.

 

 *صفدر علي مالستاني

 

صفدر علي زاده قريه نوده مالستان است و در دوران جواني با دمبوره آشنا شده و با همقطاران خود به تمرين آهنگ هاي محلي پرداخت و در همين زمان بود كه تحت تأثير سبك دلارام قرار گرفته و آن را ادامه داد. به عبارت ديگر مي توان گفت كه صفدرعلي نوع خوانش دلارام را با زير و بم هاي دمبوره درآميخته و آن را تكميل كرد.

 

صفدرعلي در ايّام جواني (اواخر حكومت ظاهرشاه) به كابل رفت و در فضاي آماده ي كابل به پخش آهنگ هاي خويش مبادرت ورزيد. از آن جا كه او صداي باريك و نازك خود را با سبك دلارام در آميخته بود، همه   علاقه مندان، صداي او را با صداي آبه ميرزا به اشتباه گرفتند و به همين جهت تمام آهنگ هاي او به آهنگ هاي آبه ميرزا يا دختر مالستاني معروف گرديد. البته نقش خود صفدرعلي در شهرت جديد آهنگ هاي او قابل تأمل است و دقيق معلوم نيست كه او با اين شهرت، موافق بوده است يا خير. اما از برخي آهنگ هاي او از جمله كاستي كه در 23 جدي 1356در خانه «غلام حيدرخان» در کابل با مشاركت «صفدر توكلي » بيرون داده و غيچک نواز شان هم « ميرچمن مالستاني » بوده، مشخص است كه وي علاقه به اين شهرت نداشته است. زيرا كه در مقدمه كاست، صفدر توكلي مي گويد:« اين آهنگ با همكاري صفدرعلي مالستاني اجراشده است.»

 

در هر صورت،‌آهنگ هاي صفدرعلي بسيار زيبا و دلكش بوده و نقش او در احياء و رشد بخشي از موسيقي هزارگي ممتاز و ستودني است؛ به خصوص اين که موسيقي مالستان با آهنگ هاي او معرفي شده و هم اکنون نيز اين آهنگ ها،جزء ماندگار ترين آثار موسيقي هزارستان به شمار مي رود.

 

 ايشان از همان دوران جواني که به كابل رفت تاحالا دركابل زندگي مي كند. البته در سالهاي حکومت طالبان، مدتي به زادگاه خود بازگشته و به شغل آسياباني مشغول گرديد تا قوت لايموتي به دست آرد. در اين اواخر يکي از اهالي منطقه با اين جانب (2) چنين صحبت نمود : در سال 1377 يک جوال گندم به آسيا برده و هنگام ريختن گندم در جايگاه، با خود آهنگ هاي او را زمزمه مي کردم که او متوجه شد و گفت :«بيا که من برايت بخوانم.» و اين را گفت و بالاي جوال گندم، دست به گوش شده شروع به خواندن کرد. حدود يک ساعت او يکسره مي خواند.  در اين وقت، ناگهان صاحب آسيا پيدا شد و بالحن سرزنش آميز به او گفت : «‌يک ساعت است که مي خواني و نمي داني که در آسيا چه مي گذرد!»

 

 صفدرعلي با دمبوره و هنر موسيقي سالهاست كه ارتباط نداشته و هيچ آهنگي را اجرا نكرده است. ماجراي قطع رابطه او با دمبوره نيز تلخ و شنيدني است؛ چرا كه او با آغاز انقلاب اسلامي مردم افغانستان و اشغال كشور توسط ارتش سرخ، يك سره عزلت نشيني و زندگي به دور از هياهو را اختيار كرد.اقدام جديد او دقيقاً متاثر از فضاي جديد كشور و جوّحاكم بر آن زمان بود. زيرا وي فكر مي كرد كه ديگر روزگار موسيقي و زندگي با دمبوره به سر رسيده و حكم كسي كه بادمبوره سروكار داشته باشد، شايد بالاي دار و يا سال ها زندان باشد. اما نزديكان صفدرعلي مي گويند كه او در اول انقلاب از اين جهت دمبوره را كنار گذاشت تا به گمان خودش با مجاهدين همراهي كرده و پايبندي خود را به وطن دوستي و آرمان هاي ديني و ملي نشان داده باشد. حال، سوال اين است كه چه ارتباطي ميان اين دو موضوع (ترك دمبوره و همراهي با مجاهدين) وجود دارد؟ به عبارتي ديگر آيا ميان هنر موسيقي و اهداف جهادي تناقض و ضديت وجود دارد يا نه اين دو باهم منافاتي نداشته بلكه هنر موسيقي مي تواند به عنوان يك وسيله مهم هنري در خدمت اهداف ديني، ملي و انقلابي قرار گيرد؟

 

 پاسخ، روشن است كه ميان آن دو هيچ منافاتي وجود ندارد. چرا كه نمونه هاي آن را به وفور مي توانيم در تاريخ كشور ها ببينيم و اين، تبليغات منفي و تعصب بي مورد نسبت به موسيقي از سوي مذهب گرايان افراطي ما بوده كه سرنوشت موسيقي هنرمندان ما بدان گرفتار گرديد؛ چنانچه پايان تلخ «سرور سرخوش» حکايت از اين امر دارد. (3)

 

*امان يوسفي

 

امان يوسفي

 

  امان یوسفی در سال ۱۳۳۸ خورشیدی،در ولسوالی یکاولنگ ولایت بامیان به دنیا آمد.ابتداییه رادر مکتب"دره چاشت "تمام کرد.تاصنف دهم در لیسه ولسوالی پنجاب درس خواند وبعد صنوف ۱۱ و۱۲ را درلیسه ابن السینای کابل تمام نمود. امان یوسفی از دوره ابتداییه به موسیقی علاقه داشت و در سن 12 سالگي به نقل خودش از" پیپ تیل پنج گیلنه" برای خودش دمبوره میساخت ومی نواخت. تمام دشواری های که ساير هنرمندان هزاره همانند صفدر توکلی در هزاره جات از سر گذشتانده بود،امان یوسفی نیز از سرگذشتاند.امان یوسفی نزد هیچ کسی دمبوره نواختن را نیاموخت وهر آنچه که بعد به جامعه عرضه کرد محصول تلاش وکوشش خودش بود.امان یوسفی در سال ۱۳۵۹خورشیدی درریاست رادیو وتلویزیون افغانستان،امتحان آواز را موفقانه گذشتاند ودر همین سال نخستین آهنگ خودرادر ترکیب از گروپ هنرمندان جامعه ازبک،ازطریق تلویزیون ورادیوی افغانستان اجرانمود.این آهنگ که باژست های هنرمندانه اداشده است، یکباره شهر کابل وشهر های دیگر را در نوردید ویوسفی را بر سرزبان هاآورد.

 

صباحی آمدم بردیدنت یار

 

برای الفت وخندیدنت یار

 

رخ یارجان گل ریحان وزنبق

 

به جانش پیرهن سبزابلق

 

برای کشتن بیچاره عاشق

 

سرابروی سیاه،پیکی زده شق 

 

 امان یوسفی در سال ۱۳۶۰ خورشیدی، آهنگ مشهور"یکک یارکه دارم ، شیخ علی یه"را باتصحیح دقیق آن "یکک یاردارم، از شیخ علی یه " سرود. که آغاز آن چنین است:

 

یکک یاردارم،از شیخ علی یه

 

سرو گردن به مانند، پری یه

 

اگرنامش بو گوم،عالم بدانه

 

به گردن سفیدش،چمکلی (4) یه

 

امان یوسفی، درفلم هنری "سفر" آهنگ زیبايی را اجرانمود که این آهنگ،بار دیگر استعداد این هنرمند توانای کشور را به نمایش گذاشت. و بهمين سبب موفق به دریافت نشان دوستی "ملیت های برادر" در افغانستان شد.

 

الهی مثل باران ها ببارم

 

ده(در) ملکی عاشقی گندم بکارم

 

بگیره(بگیرد) خوشه هایش کل دنیا

 

بچینم پرکنم  ، دست نگارم

 

امان یوسفی در دوران هجرت خویش،آهنگ های ناب عاشقانه وغمنامه های ویرانی کابل رابدست تنظیم های جهادی،سرود که هم از لحاظ هنری وهم از لحاظ پختگی کلام و هم از جنبه آمیزش متناسب موسیقی،جایگاه ویژه ای درهنر موسیقی افغانستان دارد.آهنگ های امان یوسفی، به ویژه در سالهای پسین،جایگاه اجتماعی بسیار بلندی را در میان جامعه هزاره به خود اختصاص داده است.امان یوسفی هنگام که "کست شفیقه"را تمام کرد ، هنوز چندی نگذشته بود که این کست غوغای درجامعه برپا نمود.چنانچه در برخی مناطق هزاره جات،در آن محفل عروسی که کست شفیقه آهنگ پخش نمیکرد،آن محفل را خالی از رنگینی ورونق تعریف می کردند.گرچه امان یوسفی بعداز نشر این کست زیبا،دچار دشواری های فراوان شد،اما آهنگ های مانده گار آن که میتوان نام "سرودعشق" رابه آن داد،یکباردیگر استعداد،توانایی هنری وصدای آهنگین امان یوسفی را برحسته نمود.

 

شفیقه شو مییه شفتل ده سر شی

 

مویای شی،خوشه،خوشه،تاکمرشی

 

مره دیده دم خوره راس مو کنه

 

تا کی بگیروم،مه ازنزدیک،خبر شی

 

امان یوسفی،به عنوان یک هنرمندمردمی همپا با درد های جامعه اش از هزاره جات گرفته تا به کل افغانستان حرکت کرده است.او هر زخم که در پیکر این جامعه ازسوی کین توزان،بنیادگرایان ،متحجران ومدنیت ستیزان،واردشده ، بازبان شیوا وبااشعار خودش، به تصویر کشیده وباترنم غمناک موسیقی،غمنامه های ویرانی، هجرت، آواره گی ،قتل وغارت در کشوررا، سروده است.برای امان یوسفی به عنوان یک هنرمند متعهد،هرکی از هر تباری که دست در غارت، چپاول،قتل ومصیبت این کشور داشته است، مردود بوده وباآن در می ستیزد.چنانچه او جنگهای میان تنظیمی در کابل،نسل کشی طالبان،انفجار بت های بامیان وخلاصه همه ناروایی های فاجعه بار که از سوی بنیادگرایان از هر سنخ وقماشی بوده،دریک کست سروده است.در عین زمان همین کست دشمنان زیادی برای او خریده که قطعاً اورا از نظر دورنداشته وبا امکانات فروان که فعلاً در اختیار دارند،در اننظار لحظه انتقام  نشسته اند.

 

                                                  جنگهای میان تنظمی درکابل

 

   کابل همه ویران شد،درددل به کی گویم

 

باخاک همه یکسان شد،درددل به کی گویم

 

بیت المال،بربادشد،دشمن وطن شاد شد

 

اردو همه پاشان شد،درددل به کی گویم

 

فرهنگ وهنر،رفتست،آن طشت زرین بشکست

 

صدحیف که اینسان شد،درددل به کی گویم

 

یوسفی به صد مشکل،چند حرف زد زدرددل

 

بنوشت وبه گریان شد،درددل به کی گویم

 

امان یوسفی، چند رباعی رادر قبال"ویرانی کابل"سروده وبا ترنم موسیقی آمیخته است،که میتوان این سرود هارا" سرود ناب اجتماعی " نامگذاری نمود: 

 

دلم خون گشته در سودای کابل

 

بسی افزون شده غمهای کابل

 

گرفته ابرغم سیمای کابل

 

که بس پرپر شده گلهای کابل

 

***

 

چو کابل هیچ قبرستان ندیدی

 

به خوابش همچنین ویران ندیدی

 

نه گوری از کسی پیداست اینجا

 

چنین تقدیر در انسان ندیدی

 

 امان یوسفی،برای اینکه بتواند،منادی درد های اجتماعی کشور خود باشد ،به خوبی میداندکه دشمنان افغانستان از جهارسو،برای از هم پاشیدن شیرازه های همبستگی ملی افغانستان تخم نفاق میان ملیت ها واقوام کشور می پاشند.چون کشور متحد، همبسته دارای وحدت ملی،منافع کشورهای همسایه ای افغانستان را برنمی تابد بناعا آنها سعی بر این دارند تا قومیت های افغانستان را به بهانه گوناگون به جان همدیگر، بیاندازند وخود از این آب گل آلود ماهی مراد شان را صید کنند. امان یوسفی به حیث هنرمند رسالت پذیر در یک آهنگ زیبا به جامعه ندا در میدهد که نگذارند دستان اجنبی گلوی ملت را خفه نمایند.یوسفی در این شعر فقط در مصرع اول یک اشاره به "دشمن مشترک" دارد ،اما برای اینکه مصرع نخست را تقویت کند از همه قومیت ها در شعرش نام میبرد ،تابدینسان اندیشه همبستگس ملی رادر برابر"دشمن مشترک " مطرح سازد یوسفی در واقع تفکر وحدت خواهی ملی خود را در این آهنگ تبلورداده است.

 

برارو دوست ودشمن مو شریکه

 

که خاک وآب و میهن مو شریکه

 

همه گلهای یک باغ ودیاریم

 

که هست وبودو مردن مو شریکه

 

اگر پشتون وتاجک یاهزاره

 

اگر ایماق وازبیک نام داره

 

بلوچ وپشه یی وغیره اقوام

 

دری کشور همگی پک شریکه

 

ده بین کوه شمشادو سلیمان

 

میان دشت بکوا تا بدخشان

 

بهر نام به هررنگ که باشیم

 

همی مویاد موشیم ملت افغان

 

امان یوسفی،هم در غزل های عاشقانه وهم در سرودهای حماسی وهم در سرایش غمنامه های کوچه های فاجعه،ید طولا دارد. امان یوسفی صد پارچه آهنگ در آرشیف رادیو وبیش از ۵۰ آهنگ در تلویزیون افغانستان ثبت ونشر کرده است. (5)

 

این هنرمند علاوه بر دنبوره در نواختن هارموینه و آرگن نيز مهارت دارد.

 

یوسفی فعلا در کابل زندگی می کند و دارای سه پسر و سه دختر است.

 

*داوود سرخوش

 

داوود سرخوش

 

داوود برادر كوچك سرور سرخوش است. متولد 1350 در قريه قوجور باش ولسوالي دايكندي ولايت ارزگان ميباشد خود او در مصاحبه با روزنامه همشهري چاپ تهران مورخ 16/11/1380 اين چنين ميگويد:

 

در سال 1362 بعد از شهادت برادرم سرور سرخوش آواره شهر كويته پاكستان شدم برادرم زمينه هاي خوانندگي را درمن پديدار نموده بود ولي تا زماني كه به پاكستان رسيدم هيچ گونه تصميم جدي در وجودم شكل نگرفته بود در پاكستان مجبور بودم براي گذران زندگي كار كنم تا اين كه در سال 1365 چند نفر از فرهنگيان مرا به اجراي كانسرتي دعوت نمودند اين در حالي بود كه من حتي نميدانستم كانسرت چيست به هر صورت رفتيم و وارد سالن شديم در آنجا اعلام شد كه سرخوش براي شما ميخواند به محض رفتن روي صحنه چون سن و سال كمي داشتم بسياري از حاضران سالن را ترك نمودند اولين آهنگ انقلابي بود و دومين آهنگ هزارگي همينها سبب شد بسياري از كساني كه جلسه را ترك كرده بودند باز به سر جايهايشان آمدند و بسيار اجرايم را تشويق نمودند اجراي آهنگ انقلابي در آن موقعيت بسيار با اقبال روبرو شد و با آن كه حرفه اي نبودم ولي آن كنسرت را هنوز منحيث يك خاطره خوش بياد دارم.

 

پس از آن بود كه موسيقي را بطور حرفه اي دنبال نمودم در ابتدا با توجه به وضع موجود آن زمان و سن كم غالب اشعارم انقلابي و قوم گرايانه بود. در اين سالها تا سال 1376 مجموعا 14 كاست از من منتشر شد كه بعضي از آنها حتي صداي من هم در آن نبود و به نام من بيرون آمده بود.

 

سال 1376 با سفرهايي كه به خاك افغانستان داشتم به اين فكر افتادم كه بايد روند را تغيير داد و از درد هاي ملت افغانستان بگويم  كه نتيجه آن آلبوم سرزمين من بود آن زمان طالبان در افغانستان حاكم بودند و جو پاكستان هم بدليل نفوذ طالبان براي هنرمندان نا امن  شده بود طوري كه چندين هنرمند به قتل رسيده بودند براي همين پس از كانسرتي كه در لندن داشتم ترجيح دادم در اين شهر بمانم در سال 1997 كه در لندن بودم همكاري من با امير جان صبوري منجر به تهيه آلبوم سرزمين من گشت كه تعدادي از آهنگها در كويته و كار نهايي آن در لندن به انجام رسيد آلبوم سرزمين من غالب اشعار و كمپوز از امير جان صبوري بود.

 

ابتداي اين آلبوم با رباعي زير از آهنگ افغاني وارث ويراني آغاز ميگردد

 

دو رهبر خفته بر روي دو بستر

 

دو عسكر خسته در بين دو سنگر

 

دو رهبر پشت ميز صلح خندان

 

دو بيرق بر سر گور دو عسكر

 

اين روندي كه سرخوش توصيف نمود با آلبومهاي بعدي بنامهاي پري جو و سفيد و سياه نيز ادامه پيدا كرد البته به تازگي صحبت از آلبوم جديدي بنام مريم شده كه هنوز منتشر نگشته تا ببينيم همان روند در اين آلبوم نيز تكرارگشته يا نه

 

سر خوش علاوه بر دنبوره به چندين ساز ديگر نيز تسلط دارد و علاوه بر زبان فارسي كه زبان مادريش است به زبانهاي اردو و انگليسي و آلماني نيز مسلط است

 

او هم اينك صاحب سه فرزند پسر است

 

يكي از مشكلات موسيقي هزارگي همان هزارگي بودن آن بود طوري كه بغير از صفدر توكلي كه تا حدي اشعار دري را خوانده بود آن هم فقط با دنبوره  كس ديگري منحيث يك خواننده ملي مطرح نگشت و شايد سرخوش را بتوان پيشقدم اين راه دانست كه با اشعاري به لسان دري و استفاده از آلات متفاوت همچون هارموني ، طبله و كيبورد رنگ و بويي جديد به كارهايش ببخشد كه او را به عنوان يك خواننده ملي بشناساند

 
انجمن فرهنگی تکوین
 
این سایت توسط انجمن فرهنگی تکوین به منظور شناسایی همه چهره های هزاره ها که به خاطر بقایا هزاره خون شان و خون خانواده خود را در راه دفاع از هزاره ریختن و امروز کاملا نام شان فراموش شده و ما می خواهیم نام انها را دوباره زنده کنیم
ایا میخواهید مقالات شما در این سایت انتشار یابد
 
با عرض سلام انجمن فرهنگی تکوین با کمال میل از مقالات انتقادات و پشنهادات شما استقبال می نماید اگر میخواهید که مقالات شما در سایت ما نشر شود مقالات خود را به ما ایمیل کنید
hazara_takven@yahoo.com
takve_takven@yahoo.com
با تشکر
انجمن فرهنگی تکوین
پیوندها
 
کویته عبدالله رفیعی
www.quetta.blogfa.com
سایت علمی فیزیک ایران
www.hupaa.com
هزاره پیوند
www.hzarepayvand.blogfa.com
ویکیپدیا
fa.wikipedia.org
 
بابه مزاری:- خواست ما این است که جنگ نباشد تفاهم باشد؛ خواست ما این است که حذف نباشد پذیرش باشد؛ خواست ما این است که بیایند یک روز در تاریخ افغانستان ـ افغان ها اثبات بکنند که لیاقت و توانایی این را دارند که مشکل خود را در بین خود ـ خود حل بکنند This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free