به نام خدا
یا مقلب القلب والابصار. یا مدبراللیل والنهار. یا محول الهول والاحوال. حول حالنا الا احسن الحال
ای مصلح قلب و افکارم، ای مدیر و گرداننده شب و روز، ای متغییر حال و احوال،حال ما را به بهترین حالها متحول کن.
نوروز لحظه اعتدال بهاری، آغاز سال نو، لحظه شاری و نشاط، روزی که طبیعت تغییر لیاس داده جامه ی نو بر تن میکند.
روزی که همه ی مردم با آغوش باز از یکدیگر پذیرایی میکند . قهر و کینه ی چندین ساله را کنار گذاشته با مهر و مهیت در کنار یکدیگر با برادری و برابری زندگی میکند، نوروز روزی است مه مردم با طبیعت آشتی کرده به کوه و صحرا سرازیر میشوند.
هزاران سال پیش ساکنان آریانا (اقغانستان، ایران و تاجیکستان) روز اول سال را جشن می گرفتند. اما با گذشت زمان نوروز جهانی شده و کشورهای زیادی این روز را به عنوان آغاز بهار جشن میگیرند.
کشورهای نظیر ترکمنستان، تاجیکستان،قرقیزستان، آذربایجان، چین و کشورهای شرق آسیا،ایران و بسیاری از کشورهای نوروز را به مثابه آغاز فصل بهار جشن میگیرند.
نوروز در افغانستان نیز از دیر باز با شکوهی خاصی در شهرهای مزار شریف، کابل، هرات وبسیاری از مناطق دیگر برگزار میشود. در مزار شریف مشتاقان از ایران،تاجکستان و مناطق دیگر آسیا و جهان در برپایی نوروز و میله گل سرخ شرکت میکنند.در کابل نیز میله های نوروزی در محلاتی بنام خواجه صفا،شاه شهید، دامنه سخی،کاریز میر و در بسیاری از مناطق تفریحی این روز را جشن میگیرند.در هرات و بسیاری از شهرهای دیگر نیز این روز را به مثابه نوروز و آغاز فصل بهار جشن میگیرند.
در افغانستان در ایام نوروز و قبل از آن آداب و رسوماتی رایج است که به چند تای آن می پردازیم:
1- خانه تکانی: مردم قبل از نوروز می کوشند تا خانه را برای آن روز با گردگیری و خانه تکانی آماده کنند.
2-سفره های نوروزی: سفرخ های هفت سین در ایران و بعضی از مناطق افغانستان مثل هرات که شامل هفت سین میشود. سفر هفت میوه خشک هم در اکثر نقاط افغانستان رایج است.جالبترین فرهنگی که در بین افغانیها و بسیاری از کشورهای دیگر رایج است پختن سمنک با روش خاص است، دختران و زنان افغان سمنو را به صورت دسته جمعی و گاه در طول شب میپزند،و در هنگام پختن آن سرود های مخصوص می خوانند،یکی از مشهورترین ترانه ها، این بیت را تکرار میکنند.
سمنک در جوش ما کفچه زنیم دیگران در خواب ما دفچه زنیم
3-مسابقات و سرگرمی: مسابقات ورزش: مسابقاتی نظیر بزکشی در بسیاری از مناطق افغانستان رایج است، تخم جنگی و مرغ جنگی از جمله سرگرمی هایی هستند که جوانان و نو جوانان در روزهای نوروز به آن مصروف هستند.
4-دید و بازدید: یکی از فرهنگهای به جا و پر معنی همین دید و بازدید نوروزی است که متاسفانه امروزه رنگ اقتصادی یا به اصطلاح عام سیال داری را به خود گرفته ، به جای اینکه مردم از فرصت استفاده کرده به دیدار مریضان و فقیران رود یا از مردم خبر گیرد، دنبال مادیات هستند. در آخر چیزی مناسبتر از سخنان ارزشمند شهید متفکر و اسلام شناس زمان، دکتر علی شریعتی نیافتم.
وی نوروز را در کتاب کویر خود اینچنین توصیف میکند، سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است،نوروز یک جشن ملی است،جشن ملی را همه می شناسند که چیست، نوروز همه ساله بر پا می شود و هر ساله از آن سخن میرود. بسیار گفته اند و بسیار شنیده اند، پس به تکرار نیازی نیست، چرا هست؟ مگر نوروز را خود مکرر نمیکنید؟ پس سخن از نوروز گفتن را نیر مکرر بشنوید، در علم تکرار ملال آور است و بیهوده، عقل تکرار را نمی پسندد، اما احساس تکرار را دارد، جامعه به تکرار نیازمند است، طبیعت را از تکرار ساخته اند، جامه با تکرار نیرومند می شود، احساس با تکرار جان می گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و جامعه و هر سه دست اند کارند.
جشن های دیگران غالبا انسانها را از کارگاها،مزرعه ها،دشتها و صحرا،کوچه و بازار، باغ ها و کشتزارها، در میان اتاق ها وزیر سقفها، پشت درهای بسته جمع می کند،کافه ها، کابارها،زیر زمینی ها،سالنها و خانه ها.... در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و گلهای کاغذی، مقوایی،مومی،بوی عطر و.....اما نوروز است که مردم را می گیرد و از زیر سقف ها و درهای بسته، فضای بی کرانه ی طبیعت می کشاند. گرم از بهار؛ روشن از آفتاب، لرزان از هیجان آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از بوی باران ، بوی پونه،بوی خاک
تمدن مصنوعی ما هرچه پیچیده تر و سنگین تر میگردد،نیاز به بازگشت و بازشناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می کند و بدین گونه است که نوروز بر خلاف سنتهای که پیر می شوند و فرسوده و گاه بیهوده، رو به توانایی میرود ودر هر حال آینده ی جوانتر و درخشانتر دارد. نوروز نقش اساسی را در تحکیم صلح بازی کرده، می کند و خواهد کرد.
نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست،نیاز ضروری جامعه است، خوراک حیاتی یک ملت است. دنیایی که بر تغییر و تحول،گسیختن و زایل شدن، در هم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن آنچه ثابت است و همواره لا یتغییر و همیشه پایدار تنها تغییر است و نا پایداری،چه چیزی می تواند ملتی را،جامعه ی را، در برابر عرابه ی بی رحم زمان- که برهمه چیز میگذرد وله میکند و می رود هر پایه ای را میشکند و هر شیرازه ی را می گسلد-از زوال مصون دارد؟
هیج ملتی با یک نسل و دو نسل شکل نمی گیرد، ملت مجموعه ی پیوسته ی نسل های متوالی بسیار است،اما زمان،این تیغ بی رحم،پیوند نسل ها را قطع می کند،میان ما وگذشتگان مان آنها که روح جامه ی ما و ملت ما را ساخته اند، در دره ی هولناک تاریخ حفر شده است، قرنهای تهی ما را از آنان جدا ساخته اند. تنها سنت هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این دره ی هولناک گذر می دهند و با گذشتگان مان وبا گذشته ی مان آشنا می سازند. در چهره ی این سنت است که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنار خویش و در خود خویش احساس می کنیم، حضور خود را در میان آنان می بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و ریباترین سنتهاست.
ما در این لحضه، در این نخستین لحضات آفرینش، نخستین روز خلقت، روز اورمزد،آتش اهورایی نوروز را باز بر می افروزیم و در عمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه ومرگ زده ی قرون تهی می گذریم و در همه ی نوروزهای که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمن ما برپا می شوده است. با همه ی زنان و مردانی که خون آنان در رگهایمان میدود و روح آنان در دلهایمان میدوند، شرکت می کنیم . بدین گونه بودن خویش را به عنوان یک ملت در تند باد ریشه بر انداز زمانها و آشوب گسیختن ها . دگرگون شدنها خلود می بخشیم و در هجوم این قرن و دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و خالی از «خویشتن» برده ی رام و طعمه ی زدوده از «شخصیت» این غرب غارتگر کرده است.در این میعاد گاهی که همه ی نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند، با آنان پیمان وفا می بندیم . و «امانت عشق» را از آنان به ودیعه می گیریم که هرگز «نمیریم»و دوام راستین « خویش» را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری، ریشه در عمق فرهنگی سرشار از غنا و قداست و جلال دارد و بر پایه «اصالت» خویش، در رهگذر تاریخ ایستاده است، «بر صحیفه ی عالم ثبت»کنیم. |